جنگهای داخلی در بختیاری جنگ «دره راز» (7)

داستان جنگ «دره راز»:

محمود خان بختیاروند را {که} به قول {و اصطلاح میان} بختیاری­ها {به} بیچاره­ کش {معروف است با} بابادی­ های عالی ­انور در میزدج ـ بالای چلچله که مشهور است به «دره راز» ـ جنگی بزرگ روی داد. الیاس خان هم برای حمایت {از} بابادی­ها با قشونی آراسته وارد میزدج شد. در این جنگ فرامرز خان بابادی پدر مرحوم حاج میرزا پرویز خان که برادر جهانگیر خان بود کشته شد، محمود خان بختیاروند نیز کشته شد. گویند الیاس خان از فرط شجاعت اسب خود را میان اردو رها کرده تنها میان صحرا نشسته گفت اگر اردوی من شکست خورد فردا برای من نباشد! این جنگ در سال 1242 هـ. ق واقع شد و تا کنون که این کتاب را می­نویسم صد و هفت سال است {که از آن جنگ می­گذرد}. خیلی جای افسوس است که میان بختیاروندها و دورکی­ ها که دو طایفه بزرگ هفت‌لنگ بودند بیشتر جنگ روی می­داد.

مشهور است که در این جنگ کلبعلی خان که در آن هنگام جوان دلاور جنگی بود نبردی مردانه کرد. الیاس خان پس از شکست بختیاروندها روی کلبعلی خان را که عموزاده­ اش بود، بوسید. از این کار وی، در خانه{ی} جعفرقلی خان و کلبعلی خان سُرنا و دُهل شادیانه زدند، بدین نشاط که الیاس خان روی کلبعلی خان را بوسیده {است}! {از این جریان} معلوم می­شود الیاس خان خیلی متکبر و متفرعن بوده {است.} شنیدم کسی را در مجلس نزد خود نمی­نشاند و اجازه نشستن نمی­داد مگر موسی خان بابادی عکاشه و ملا عالی­احمد خسروی؛ شاید یکی دو نفر دیگر از رؤسای بختیاری را اذن جلوس می­داد.

مرحوم پدرم طاب ثراه که ایلخانی هفت‌لنگ و چهار‌لنگ و عربستان مدار و طرف توجه شاه و اولیای دولت بیش از همه کس بود، بیشترِ بختیاری­ها را اذن جلوس می­داد. بارها خودم دیدم که تمام خانواده{ی} او از بزرگ و کوچک جز دو برادرش مرحوم امام­قلی خان ایلخانی و رضاقلی خان ایل بیگی در حضورش ایستاده بودند هیچ یک را اذن جلوس نمی­ داد و {در عین حال} بیشتر رؤسای بختیاری نشسته بودند و از هر دری با یکدیگر از جِدّ و هَزل سخن می­راندند، گاهی هم ما را اذن جلوس می­داد!

در پشت قرآنی که مشهور بود به «قرآنِ جلد سفید» و از آنِ کلبعلی خان بود، تاریخ وفات و کشته شدن بعضی خوانین بختیاری و مُردن چند تن از سلاطین نوشته {شده} بود {که} عیناً {آن­ها را} در این جا نقل می­کنم و اگر سهو یا نسیانی رفته باشد از پیشینیان است که آن تاریخ را ثبت و ضبط کرده­اند! اگر چه ظن غالب آن است که مقرون به صواب باشد و این تاریخ­ها تمام هجری قمری است {و} شمسی نیست. زیرا در آن زمان هر چه تاریخ بود بلا استثنا هجری قمری بود.

فوت کریم خان زند 1193؛ فوت آقا محمد خان قاجار 1207؛ فوت فتحعلی شاه در {کاخِ} هفت دست دارالسلطنه اصفهان 1250؛ فوت محمد شاه در تهران 1264؛ فوت منوچهر خان ارمنی 1262؛ جنگ کلنگچی و کشته شدن چراغعلی خان پسر حبیب الله خان 1227؛ کشته  شدن جعفرقلی خان جدِّ نگارنده در دولکی منار در ماه رمضان 1252؛ وفات الیاس خان بن فرج الله خان 1245؛ فوت کلبعلی خان و ابدال خان پسرش 1263؛ کشته شدن ابوالفتح خان و آقا علی داد در قلعه لوط 1266؛ کشته شدن داود خان بختیاروند 1243؛ وفات اسد خان بختیاروند 1234؛ کشته شدن محمود خان بختیاروند در جنگ دره راز 1242؛ شبیخون زدن جعفرقلی خان پسر اسد خان به جعفر قلی خان جدّم و کلبعلی خان و شکست خوردن جعفرقلی خان پسر اسد خان و کشته شدن دوازده نفر از سواران او دوازدهم محرم 1251؛ کشته شدن جعفرقلی خان پسر اسد خان به حکم حشمت الدوله در بروجرد 1285؛ وفات اسماعیل خان بن حسن آقا خان 1268؛ کشته شدن اصلان خان کنورسی در رامهرمز 1290.

این عین آن تاریخ است که در پشت «قرآنِ جلد سفید» کلبعلی خان نوشته بود {و} عیناً در این جا نقل شد از این پس شروع می­شود باز به تاریخ بختیاری و جنگ­های داخلی آن­ها.

پس از جنگِ دره رازِ چلچله در گرمسیر، جدم جعفرقلی خان با بختیاروندها جنگ دیگر{ی} کرد که آن را جنگ «چالیاب» می­گویند. «چالیاب» مخفف چاله آب است! در این جنگ فتح با جعفرقلی خان جدم بود. در بختیاری رسم است هر جنگی که می­شود برای این جنگ شعرا شعر می­گویند به قول بختیاری­ها «بیت به آن جنگ می­بندند» و تقریباً تا صد سال بلکه متجاوز {از} آن، شعر را می­خوانند. چنان که بارها بختیاری­ها به قول خودشان بیت جنگ کلنگچی و سایر جنگ­ها را می­خوانند.

یکی از جنگ­های مشهور بختیاری جنگ «نُه هزار» است که پس از کشته شدن جعفرقلی خان جدم تمام ایلات دورکی را غارت کردند و چه بی عصمتی­ها نسبت به زن­ها کردند که زبان از گفتن آن شرم دارد!

منبع: يادداشت­ها و خاطرات خسرو خان سردار ظفر بختياری

چاپ اول: تيرماه 1362، انتشارات: يساولي (فرهنگسرا)

وجه تسمیه ی هفت‌لنگ و چهار لنگ در ایل بختیاری

وجه تسمیه ی هفت‌لنگ و چهار لنگ.

وجه تسمیه{ی} هفت‌لنگ و چهار‌لنگ را نیز کسی نمی­داند! شاید {وجه تسمیه­ی آن­ها} شماره کردن مادیان که  در بختیاری {آن را} شاخ شماری می­گویند بوده {باشد} و آن چنان بوده که در بختیاری هر چند سال یک بار طوایف در میان خود شاخ شماری می­کنند. {شیوه شمارشِ} شاخ عبارت است از این که چهار ماده گاو {را} یک مادیان حساب می­کنند و چهار الاغ ماده {را} یک مادیان و بیست رأس گوسفند اعم از میش یا بز {را} یک مادیان محسوب می­دارند. آن وقت می­گویند این طایفه که دویست تومان باید مالیات بدهد به حکومت بختیاری، چند مادیان می­شود! اکنون {قیمت هر} مادیان تا چهار تومان هم شنیده می­شود و از بعضی شنیده­ام هر مادیانی ده تومان هم می­دهند. مادیانی دو تومان و بعضی یک تومان هم می­دهند. این تفاوت بسته به تموّل و ثروت این طایفه است، آن­ها را که ثروت بیشتر است پای شاخ  آن­ها کمتر حساب می­شود طایفه که بسیار توانگر باشد هر مادیانی پنج قِران می­دهد. وای به حال آن­ها که باید مادیانی چهار تومان بدهند! در بختیاری سرشماری معلوم نیست. مالیات آن­ها فقط بسته است به شاخ شماری که {در} آخر به حساب مادیان در می­آید.

در گردنه­ها{ی} اشمره که اکنون ایلات هفت‌لنگ از آن می­گذرند ـ و شاید به روزگار پیش چهار‌لنگ هم از آن جا می­گذشت ـ روی سنگ نوشته است: «شماره کردن نواب خانی منصور خان»! ولی تاریخ ندارد و ننوشته که منصور خان از نژاد کیست! ولی تحقیقاً از اولاد جهانگیر خان و خلیل خان بوده {است}.

پس پیدا شد که این شاخ شماری از سیصد سال پیش بوده و چون شتر در بختیاری نبوده در شاخ شماری از آن نامی نبرده{اند} و چون بین راه ییلاق و قشلاقِ آن­ها، رودخانه­های بسیار بوده ـ که اکنون بیشتر آن­ها پل دارد ـ و شتر در آب کُند است و به زحمت باید از آب بگذرد و هم چنین کوه­های سخت و گردنه­های صعب العبور که از آن جاها گذشتن {برای} شتر، دشوار بَل غیر ممکن است، از این جهت بختیاری شتر نگاه نمی­دارد. اگر چه اتراک لرکی اصلا بختیاری بوده و در روزگاری دراز در ایل قشقائی زندگی کرده و زبان آن­ها ترکی است و چندین سال است که باز به خاک بختیاری آمده­اند و همچنین بعضی از ایل قشقائی که به بختیاری­ها پناه آورده و خوانین از آن­ها نگاه داری می­کنند ـ {آن­ها} از راه دزفول که مشهور به راه «مال امیر» است {به سرزمین بختیاری آمده­اند} ـ لکن در روزگار پیش در بختیاری شتر نبوده {است}.

منبع: يادداشت­ها و خاطرات خسرو خان سردار ظفر بختياری

چاپ اول: تيرماه 1362، انتشارات: يساولي (فرهنگسرا)

 

وجه تسمیه بختیاری

وجه تسمیه بختیاری

 {با توجه به این که} تا چهار صد سال قبل این طایفه را لر بزرگ می­گفتند چه روی داد که پس از آن، این­ها را بختیاری نامیدند؟ عبارت پردازی در تاریخ نویسی پسندیده نیست زیرا مطلب در عبارتِ درهم و بر همِ مسجّع و مقفّی گم می­شود.

آنان {که} تاریخ اتاملک جوینی یا تاریخ یمینی یا تاریخ عالم آراء عباسی یا تاریخ­های میرزا احمد خان منشیِ نادر شاه را خوانده­اند می­دانند که تاریخ باید با عباراتی سهل و ساده نوشته شود تا درک مطلب و مقصود از آن توان کرد. خاصه کسانی که صرف و نحو عربی نخوانده {و} با لغت عرب آشنا نیستند، کمتر از عباراتِ دور از ذهن، چیز{ی} می فهمند. خاصه به دوران ما که کمتر تحصیل زبان عربی می­کنند و به جای آن السنۀ اروپاییان متداول شده {است}. با این که خواندن عربی و آموختنش مایه{ی} درست گفتن زبان فارسی است، چه زبان فارسی امروزه بیشترِ الفاظش عربی است.

باری معلوم شد که بختیاری عبارت از همان لر بزرگ است که در اوایل سلطنت صفویه به بختیاری موسوم شده که بختیاری و کوه­کیلویه و ممسنی لر بزرگ باشد {و} لرستان حالیه همان لر کوچک است که رودخانه{ی} دزفول که منبع آن از جاپلق و هریرود و بروجرد می­آید از مابینِ {جایگاه} این دو لر می­گذرد و {حدّ} فاصل خاک لرستان بزرگ و لرستان کوچک است و سبب موسوم شدن آن­ها به بختیاری و وجه تسمیه{ی} آن معلوم نیست و هر کس به خیال خود در این باب سخنی می­گوید و حدسی می­زند و چیزی که به نظر بنده و جمعی دیگر می­رسد {این است} که طایفه {ی} بختیاروند که حالیه آن­ها را بهداروند می­گویند و یکی از شعب طایفه {ی} هفت‌لنگ است که مردمانِ دلیر{ی} بودند و اکنون هم به همان دلاوری باقی هستند، شاید وقتی رشادت فوق العاده از آن­ها بروز کرده این ایل بزرگ را به اسم آن‌ها نامیده­اند و جز این دیگر سببی نمی­توان حدس زد.

منبع: يادداشت­ها و خاطرات خسرو خان سردار ظفر بختياری

چاپ اول: تيرماه 1362، انتشارات: يساولي (فرهنگسرا)

جنگهای داخلی در ایل بختیاری جنگ کلنگچی قسمت 6

وقایع جنگ کلنگچی به نقل از خسرو خان سردار ظفر بختياری

در سال 1227 هـ. ق در جنگ هفت لنگ­ها که بختیاروندها باشند ـ و رئیس آن­ها اسد خان بود که در گُردی و دلاوری کمتر نظیر داشت ـ الیاس خان، پسر ارشد فرج الله خان، پسر ابدال خان، پسر علی­صالح خان، پسر عبدخلیل خان، پسر خسرو با گروهی انبوه از چغاخور برای میزدج حرکت کرد، بهداروندها تاب مقاومت نیاورده {و فرار کردند ولی} در بیرجان ایل بختیاروند را دنبال کرده­اند. آقا خان با برادرانش داود خان و محمود خان سوار شده، شبانه گاومیش­ها را در آب انداخته دنبال آن­ها از آب گذشته، شبیخون به اردوی الیاس خان زدند و بیشتر مردم {از} اردو گریختند! خود الیاس خان با چند تن تفنگچی پشتکوهی و تنی چند از خویشاوندان خود تا بامداد پافشاری کرد {و} چون سپیده دمید اردوی شکست خورده{ی} او بازگشتند و اسد خان را دنبال کردند. شنیدم موسی خان بابادی عکاشه و آقا محمد برادرش که دو شیر جنگی بودند شبانه از اردوی الیاس خان گریخته به سمت خانه{ی} میرزا آمدند، ناهار در فارسان خورده، رفتند برای خانه{ی} میرزا.

باری فردای آن روز اسد خان شکست خورده با اردوی خود رفت به کلنگچی ـ که دره بزرگ {و} بی­راه {و} سختی است در سمت جنوب زرده کوه ـ.  اردوی او به ناچار از کلنگچی بالا رفتند و چندان از گله و رمه از کمرِ {دره} پرتاب شد که اندازه ندارد. چراغعلی خان وقتِ یورش به سر تفنگچی­ها، گلوله در کله­اش خورده در همان دم جان بداد و ایل بختیاروند چه در کلنگچی و چه وقتی که به قلّه{ی} زرده کوه رسیدند بسی دولت و ثروت آن­ها از میان رفت و چون از قله زرده کوه سرازیر شدند، «وشت» ـ یعنی سنگ­ریزه ـ آن­ها را برداشت{و به این سبب} بسیاری از زن و بچه و چهار پایان در آن وشت از زرده کوه پرت شدند! در این موقع اسد خان به زنی رسیده از حالش جویا شد آن زن وی را دشنام داد و ناسزا گفت! به زنی دیگر رسید که اسد خان را نمی­شناخت احوال پرسید. زن گفت: خدا اسدم را سلامت بدارد این خرابی­ها قابل تعمیر است!

پس از این جنگ باز {هم} ما بین اسد خان و برادران و عموزاده­گانش در میزدج جنگ­های سخت واقع شد و {وی} چندین سال پس از این جنگ زنده بود و در این مدت بیشتر در زد وخورد بود و دختر او را مرتضی­قلی خان، پسرِ جانیِ خان قشقایی به زنی گرفت. پسری از آن دختر داشت {که} اسد خان نام داشت و سرتیپ فوج قشقائی هم بود. چون مرتضی­قلی خان ایل بیگی را در فارس کشتند، دختر اسد خان را محمدعلی خان ایلخانی برادر مرتضی­قلی خان به زنی گرفت. حاج نصرالله خان از آن زن بود.

من جوان بودم حاج نصرالله خان آمد چغاخور دیدنِ پدرم ـ با سیصد سوار آراسته و کلانتران بزرگ قشقائی ـ من آن هنگام پانزده ساله بودم. مرحوم پدرم با عموهایم با سایر خویشاوندان و سیصد سوار او را استقبال کرد تا نزدیک قریه کلبی­بیک ـ و از خویشان جانی خان، امان­الله خان پسر علی­قلی خان و مصطفی­قلی خان پسر سهراب خان عمو زاده ایلخانی کنونی قشقائی اسماعیل خان صولت الدوله سردار عشایر همراه حاج نصرالله خان بودند ـ چند شب {که} در چغاخور بودند پذیرایی شایانی از آن­ها کردند، آن گاه خواهش وصلت کردند! پدرم دختر مرحوم رضاقلی خان را که نرگس خانم نام داشت و مادرش دختر جعفرقلی خان پسر اسد خان بود و از طرف مادر با حاجی نصرالله خان خویش بود برای پسر حاجی نصراله خان که منحصر به فرد بود از محمدقلی خان ایلخانی بزرگ قشقایی بود نخست نابینا شده پس از آن بمرد. بی­بی نرگس یک دختر از او داشت که زن عطا خان امیر عشایر برادر اسمعیل خان ایلخانی قشقائی است که اکنون بیمار است و برای معالجه به اروپا رفته {است}. بی­بی نرگس گاهی در بختیاری پیش برادرهایش می­آمد گاهی در قشقائی نزد دخترش می­رفت و اکنون سه سال است فوت شده {است}.

منبع: يادداشت­ها و خاطرات خسرو خان سردار ظفر بختياری

چاپ اول: تيرماه 1362، انتشارات: يساولي (فرهنگسرا)

نقدی بر کتاب گووگری (برادری) با گویش بختیاری

  نقدی بر کتاب گووگری (برادری) با گویش بختیاری نوشته جواد خسروی نیا

 انتشارات نیوشه: شهرکرد 1389

مقدمه: هدف از نوشتن این مطلب حساسیت، دغدغه و تعلق‌خاطری است که راقم این سطور برای فرهنگ، تاریخ وهنربختیاری داشته و برای حفظ آن احساس مسئولیت می‌کنم از طرفی براین باورم اگرقراراست کاری انجام شود بهتراست با کمترین اشکال و ایراد انجام شود تا این که فقط به صرف انجام کاری هر چند از سر تکلیف و تعهد، اما ضعیف و دارای اشکال به انجام برسد. بخاطر اینکه بد دفاع کردن از یک حقیقت ناب بدترین نوع دشمنی است. البته با علم به این حقیقت که املای نانوشته غلط ندارد.

اخیراً کتاب گوگری (برادری) نوشته آقای جواد خسروی نیا برحسب اتفاق به دستم رسید. با مطالعه بخشی از آن چند نکته ذهنم را به خود مشغول کرد ومرا برآن داشت تا بقیه کتاب را نیز بخوانم وهرچه درحین مطالعه جلوتر می‌رفتم نکته‌های پیشین در ذهنم برجسته‌تر می‌شد تا اینکه برای بار دوم والبته این بار با یادداشت برداری آن را مطالعه کنم. این مطلب علاوه بر نکاتی در خصوص کتاب مورد نظر حاوی چند نکته دیگراست که پیش از ورود به بحث لازم میدانم به آن اشاره کنم و در واقع پیش فرضی برای ورود به بحث است:

 نکته اول:

انتقادها و اشکال‌های وارده بیشتروصرفا به لحاظ گویشی وادبیات نوشتاری متن کتاب می‌باشد ونه کند وکاو در صحت وسقم تاریخی روایت داستانهای کتاب؛ که البته آن هم خالی از خلل نیست و دراین نوشته به اختصار و در مجالی دیگر به تفصیل به آن خواهم پرداخت. باری این نکات و ایرادات گویشی بنظرمن که خود یک بختیاری از شاخه هفت لنگ و از پدری دورکی ومادری بهداروندم می‌رسد. گرچه متخصص زبان شناسی وادبیات فولکلور نیستم اما به لحاظ اینکه هنوزسالها شهرنشینی ومدرنیته نتواسته علاقه وتکلم به زبان مادری را از من بگیرد وهنوز با تسلط نسبی در خانه و نزد خانواده با این گویش تکلم می‌کنم به قضاوت نشسته‌ام. البته قضاوت نهائی با شما خواننده آگاه و صاحب فضل بختیاریست تا نظر شما چه باشد.

    نکته دوم:

باعلم به اینکه در میان گویشوران بختیاری با کمترین فاصله جغرافیائی از روستائی تا روستائی دیگر و از طایفه‌ای به طایفه‌ای وحتی در میان طوایف و تقسیمات آن وپراکندگی درگرمسیر و سردسیر وسایر تقسیمات در نظام و ساختار اجتماعی ایل بختیاری تفاوتهای دور و نزدیکی وجود دارد که آن هم یک امرطبیعی غیر قابل انکار و گریزناپذیراست و در سایر گویشها و زبانها هم این اتفاق رخ می‌دهد اما اگر قرار باشد بنده که از طایفه بابااحمدی (بامدی) هستم مطلب یا کتابی به گویش بختیاری بنویسم باید تمامی سعی و تلاشم براین باشد که از واژه‌هایی که خاص طایفه خودم هست و در گویش سایر طوایف استفاده نمی‌شود وکمترمتداول است پرهیز کنم وبا استفاده نکردن از آن واژه‌ها از لطمه زدن به کل مطلب جلوگیری کنم. جا دارد یاد وخاطر بزرگ مرد عرصه هنر و فرهنگ بختیاری فقید زنده یاد بهمن علاءالدین (مسعود بختیاری) را زنده بدارم که چگونه برای گزینش اشعار وابیات وانتخاب واژگان بختیاری دقت و هنرمندی خاصی بخرج می‌داد تا این نکته که عرض کردم در سرایش یا خوانش اشعار و ترانه‌هایش رعایت شود و شنونده متوجه تمایزاندک گویشی طوایف نشود گرچه همگان می‌دانند که ایشان متعلق به کدام طایفه بود. البته یکی از دلایل مانائی ایشان در قلب و ذهن دوستدارانش همین است و رعایت این نکته لطافت اشعار و شهد آثارش را درکام همتباران خود برای همیشه نشانده است. اهمیت این نکته به این سبب است که قراراست ما وارثان فرهنگ و تاریخمان به نسلهای آینده باشیم؛ بنابراین وقتی آثار مکتوب و ضبط شده بجای بگذاریم ماندگاری طولانی خواهد داشت که خطای در آن جبران ناپذیراست مخصوصاً با پیشرفت تکنولوژیهای امروزی مانند اینترنت و شبکه‌های مجازی سایتها، وبلاگ‌ها وغیره با تکثیراشتباه اصلاح آن غیرممکن وغیرقابل برگشت بنظر می‌رسد. باری این مسئولیت بر دوش نویسنده و خواننده‌ای که در این راه قلم و نفس می زند کاریست دشوار و این دشواری ارزش اثر افزون می‌کند و روشن است که خلق هر اثر فاخر و ارزشمند بسیار دشوار و سخت است.

با اینکه کمی به حاشیه می‌رویم ولی لازم میدانم اشاره‌ای بکنم به اینکه اگر به دور وبر خودمان نگاهی بیاندازیم متوجه می‌شویم که اکثرما، فرزندانمان حتی درخانه به زبان معیارفارسی تکلم می‌کنند اگرچه پدر ومادرشان و یا بزرگترهاشان با گویش بختیاری سخن میگویند وکوچکترها با آنکه می‌فهمند ولی قادر به صحبت کردن با این گویش نیستند. این روند درسالهای آتی با ازبین رفتن نسل پیشین قطعاً شدت بیشتری خواهد یافت لذا توجه به نگارش صحیح فرهنگ وتاریخمان دقت وحساسیت مضاعفی را می‌طلبد.

نکته سوم:

 یک ضرب المثل بختیاری می‌گوید: اخومت که اگومت. دقیقاًمصداق مراد ومقصود نگارش این مطلب است چرا که اگر برای نویسنده این نقد موضوع کتاب مهم نبود مثل سایر کتب و مطالب قرائت و به کناری می‌رفت فارغ از فایده مندی آن؛ اما همین نکته باعث شد که در حد بضاعت خود به نکاتی اشاره کنم.

اما پس از این مقدمه نسبتاً طولانی با ذکر شماره صفحه معادل فارسی وتلفظ اصلح آن واژه برای جایگزین واژه بکار برده شده مطاللب را به قضاوت ونظر مخاطب می‌رسانم.

بدلیل محدودیت فضا بخش هائی از کتاب و نه همه آن انتخاب و آورده شده است.

1-     عنوان کتاب برروی جلد گوگری نوشته شده است که نگارش صحیح آن گووگری با سکون واو دوم است که قرائت آن را برای نخستین بار برای مخاطب با مشکل در تلفظ مواجه می‌کند. برای امتحان کتاب را به چند نفربختیاری نشان دادم در نگاه اول به اتفاق همه آنها عنوان کتاب را اشتباه قرائت کردند.

2-     ونوم خداوند چوخا و شال. در سرآغاز سخن. شما بجای من، خداوند قبا وشال وکلاه کجا و خداوند مردانگی، آزادگی غیرت و تمامی صفات انسانی والا و نیک مردان بختیاری کجا و قسم به شال و کلاه کجا. از استعاره و تعابیر مجازکه بگذریم پذیرفتن این عبارت قدری مشکل است. جالب است که جذابیت این تعبیربرای نویسنده چنان است که در بعضی دیگر آثارخود نیز آن را دوباره آورده است.

3-     درابتدای کتاب متوجه این نکته می‌شویم که نویسنده بزرگوار و ویراستار فرهیخته و ناشر تکلیفشان را با گویش بودن یا زبان بودن بختیاری مشخص نکرده‌اند. نویسنده در صفحه 7 و پیش گفتار آن را زبان می‌داند و ناشر (ص 11) و ویراستار دردیباچه (ص 13) آن را گویش. در حالی که بین این دو تفاوت است.

4-     در پیش گفتارنویسنده ازخانم الیزابت مکبن رز سخنی نقل می‌کند و ایشان را سیاحی فرانسوی معرفی می‌کند که با کمال حیرت باید گفت ایشان پزشک است نه سیاح و اگر حتی بپذیریم که پزشکی سیاح بوده باشد ملیت ایشان که انگلیسی است را نمی‌شود توجیح کرد ماجرا به اینجا ختم نمی‌شود درادامه نویسنده ایشان را مربوط به عهد فتحعلی شاه قاجار می‌داند درحالی که وی در زمان فتح اصفهان و تهران توسط بختیاریها درسال 1909 درسرزمین بختیاری حضور داشته است وتعجب بیشتر ازاین است این خانم انگلیسی که اتفاقاً کتاب سفرنامه گونه‌اش با عنوان با من به سرزمین بختیاری بیائید ترجمه زنده یاد فقید مهراب امیری ازمعدود و اولین کتب راجع به فرهنگ وتاریخ بختیاری است که یک غیر ایرانی نوشته است که برای اهل مطالعه و ادب ناشناخته نیست.

5-     در داستان ستاره زلف مخملی اشاره به خصومت کلبعلی خان دورکی و برادرش جعفرقلی خان دورکی شده که بنظر خای از اشکال نیست. چرا که بدیهی‌ترین قضاوت درمورد این ماجرا و گرو گرفتن جعفرقلی خان دورکی توسط جعفرقلی خان بهداروند سوء استفاده از علاقه‌ای بود که کلبعلی خان دورکی به برادرش جعفرقلی خان دورکی داشته است، می‌باشد نه خصومت میان این دو. البته اگر فرض را براین بگذاریم وبپذیریم که کلبعلی خان با برادش خصومت داشته صرف ربط آن به صفت نیک برادری یا بقول نویسنده گوگری باز نمی‌توان توجیه گر قلب کردن تاریخ باشد.

6-      اصرار به شکستن کلمات و یا املای غلط آن، نوشتار را به گویش بختیاری نزدیک نمی‌کند؛ اما نویسنده در جای جای کتاب براین اشتباه اصرار می‌ورزد.

1)      ص 27 در سرآغاز سخن کلمه عهت بجای کلمه عهد که با تلفظ حرف دال بین د و ذ و نوک زبان آمده است.

2)      ص 28 استفاده از کلمه مهلی با فتحه میم به معنی خیلی در گویش مردمان استان کهگیلویه و بویراحمد متداول است و بنظر واژه‌ای غیر بختیاریست که به کرات در کتاب استفاده شده است.

3)      ص 30 شایه به معنی شاه را که درست آن شا ن است به ه غیر ملفوظ آخرنون.

4)      ص 31 در دربار پادشاه همه ورستادن پسه هانه تینیدن یعنی همه پاشندند و پشتشان را تکاندند (ترجمه خود نویسنده در پانوشت صفحه) بنظرغیرمعمول می‌آید در حضور شاه آنهم در دربار مدعوین روی خاک بشینند اگر فرض را بر استفاده نویسنده از مجاز باشد باز هم زائد بنظر می‌رسد توجیه پذیرنیست و به زیبائی متن کمک نمی‌کند. طول سطراضافه کردن وچند تعبیر و جمله بی ربط را آوردن از لطف کلام می‌کاهد.

5)      ص 35 حیولا خون یا حبیب الله خان درست پنج سطر بعد هیولاخون! آمده است.

6)      در داستان نادرشاه و دالوی بختیاری. ایکاش بجای انتخاب این عنوان با توجه به مضمون داستان عنوان نادرشاه و علیمرادخان انتخاب می‌شد چرا که دالو یا پیرزن فقط در ابتدای داستان حضور می‌یابد و بیشترو اصل ماجرا مربوط به علیمرادخان است نه دالو. در همین داستان صفحه 43 واژه بگهرن به معنی بگیرن استفاده شده است که آوردن ه میان واژه تاکید ناصواب و توقفی نابجا در تلفظ کلمه ایجاد می‌کند.

7)      ص 44 کلمه هیم به ضمه ه به معنی حکم می‌بایست با ح می‌آمد چون حیم همان حکم فارسی است. همین کلمه در ص 124 و درهمین صفحه عیمراد بجای علیمراد آمده است.

8)      ص 48 پیا لاهقی یا مرد لایقی آمده که لایوق درست‌تر و مناسبت‌تر بود نه لاهق. همچنین ص 112. در همان صفحه خدافزی یا خداحافظی املای غلط همانطور که قبلاً گفته شد کمکی به برگرداندن واژه به بختیاری نمی‌کند.

9)       ص 49 مشابه اشتباه قبل پنسد یا پانصد می‌توانست پونصد یا حداقل پنصد نوشته شود.

10)  ص 54 کلمهٔ درهتی یا (تنه درختی) که درخت با همان تلفظ فارسی نوشته و ادا می‌شود.

11)  ص 56 قت یا قطع که می‌توانست قط بدون ع آخر نوشته شود.

12)  ص 99 بجای بطلوی به معنی بطلبی واژه بتلوی آمده که باز املای غلط مشاهده شده است.

13)  ص 98 بی هرمتی بجای بی حرمتی.

14)  ص 122 تیس خان احتمالاً منظور نویسنده تی خان بمعنی نزد خان باشد.

15)  ص 123 و 124 مهروف بجای معروف و اهدام بجای اعدام.

16)  ص 113 سرهم نویسی اسم حسینقلیخون. اگر ایلخانی درادامه اش بود می‌شد حسینقلیخونایلخانی. یا محکمکاری در ص 127.

17)  ص 124 خاشت ئی کنم به معنی خواهش می‌کنم که بجای آن واژه خواهشت ئی کنم مناسب‌تر بود.

18)  ص 124 دیرا اگر منظور دورها باشد نمی‌توان جمع بست مگر آنکه بخواهد بگوید دورا دور که واژه جایگزین مناسب دیرا دیر است.

19)  ص 126 چند ساهت بهد! ه بجای عین اشتباه بکار رفته.

20)  ص 126 هیف بجای حیف.

21)  ص 127 نزنگای به معنی نزدیکی‌های« که بجای آن نهنگای با کسری نون اول مناسب‌تر بود.

22)  ص 129 سدتا بجای صدتا.

23)  ص 130 اخشی به معنی عشقی!

آنچه به نظر شما رسید نمونه‌ها واشارتی بود با کمی اغماض به بخشهای از داستانها و حکایتهای البته شیرین و خواندنی کتاب گووگری (برادری). امیداست دوستداران و علاقه مندان فرهنگ وتمدن ایران زمین مخصوصاً همتباران و گویشوران بختیاری با انتقادهای خالی از قرض ودستگیری مشفقانه از پویندگان این راه بازار پژوهش و تحقیق را گرم نمایند. باشد با راهنمائیها و ارائه راهکارهای مناسب همگام با سایر تلاشگران این عرصه قلمی زده و قدمی برداشته باشیم.

درپایان از تلاشهای مجدانه آقای خسروی نیا کمال سپاس و قدردانی را دارم. بخاطر برداشتن گامی در جهت احیاء فرهنگ وتاریخ بختیاری و نکته بینی ایشان در انتخاب مضامین و موضوعاتی که در آستانه فراموشی و از یاد رفتن است.

کیومرث محمودی - شهرکرد - تیرماه 1393