حفظ اخلاق یا سلب حقوق

مطلبی  نوشتم  با عنوان"حفظ اخلاق یا سلب حقوق" که خیلی خلاصه  شده در دنیای صنعت انتشار یافت. با مراجعه به این آدرس میتوانید آنرا مطالعه نمایید

http://www.donyayesanat.com/fa/newsagency/53528


11 قانون اصلی برای ارتباطات انسانی

دانستن چگونگی رفتار با مردم به اندازه شایستگی هایفـنـی و مـدیریتی اهمیت دارد. به بدترین کارفرمایی که تـاحـال داشـتـه ایـد فـکر کـنـید. بـیـاد آوریـد کـه چطـور فقدانمهارتهای رفتار با دیگران در او باعث دلسردی و عدم بهرهوری دیگران و خروج شما با نا امیدی گردید.یک انسان موفق نیمی کارمند است، نیمی سیاستمدار.
او می داند  کار کردن با دیگران بخصوص در دنیای کنـونـیکـه مملو از انسانهای دمدمی مزاج و زود رنج اسـت، روال ارتباطی خاصی را می طـلبد. او سـخـن یـکـی از بــزرگانجامعه شناس کـه "هنـگـام برخورد با مردم بخاطر داشـته باشید با مخلوقات منطق طرف نیستید،بلکه با مخلوقـاتاحـساسـات، مـوجوداتـی که سرشار از تبعیض، روحــیات پیشداوری و تعصب می باشند، و با غرور و خودبینی دست بگریبانند طرف هستــید،" را مد نظر دارد.
در ایـن قسمت برخی از قـوانـیـن اصـلـی ارتـبـاطات انـسانی در فضای کاری را مشاهده میکنید.  برای مهارت یافتن در آنها، باید این قوانین را جزئی از خود درآورید.

1- دیگران را با نام صدا بزنید
این خوشایند ترین صدا برای گوش هر کسی است. وقتی نام فردی را بکار می برید، در حقیقت پیغام خود را به صـورتی اختصاصی و تـنها برای شـخـص او مبـدل مـی سـازیــد. همچنین علاقمندی و میزان اهمیت شما را نسبـت به فرد میـرسـاند. این یک ابزار ساده فریبنده برای کاستن از جبهه گری های شخص می بـاشـد چـرا که یک نوع وجه ضمان و تـعهــد بـوجود می آورد. جملات خود را با اسامی افراد آمیـخته، و بـا سـؤالاتــی نــظـیـر، "علی، امروز خوب هستی؟" آغاز کنید.

2- اشتباه خود را بپذیرید
ممکن است تصورکـنید که اگر اشتباهی که مرتکب شده اید را بگردن نگیرید، وجهه خود را از دست خواهید داد. این کار درست نیست. اعتراف به اشتباهات در مـحیط کـار یکی از ستوده ترین اعمال است چون اندک افرادی مبادرت به آن می نـمایـنـد. بـیـامـوزیــد که چـگونه تـکبـر و خـودخـواهـی را کنار گذاشته و بپذیرید که کامل نیستید. فقط در این کـار زیاده روی نکنید مثلا لازم نـیست با عذرخواهی های فـراوان در جـلسـات اقـدام به بیان اشتباهات خود نمایید. یک جمله "من اشتباه کردم و متوجه آن میشوم،" کفایت میکند.

3- دیگران را با معیارهای بالا درنظر بگیرید
اندک افرادی در بین ما، که معمولا عقل کل خطاب میگردنـد، بـنـظر می رسد اینگونه فکر میکنند که هیچ کسی جز خودشان قادر به انجام صحیح امور نمیباشد. جزء این گروه از افراد نباشید. به قابلیتهای دیگران اعتماد کنـید. در واقـع به آنـهـا در انـجام دادن کارها به بهتریـن وجـه ممـکن اطـمـیــنان داشتـه بـاشید. ایـن به مـعنای داشتن انتظارات بیش از حد نیست. باور داشتن یک فرد او را تشـویـق بـه انـجـام کـارها با حداکثر توان نموده و از نا امیدی جلوگیری بعمل می آورد.

4- علاقه ای صادقانه و صمیمی از خود نشان دهید
"کارها خوب پیش میره علی جان؟خوبه، میشه این پرونده ها رو برام چک کنی؟" این به معنای ابراز علاقه نبوده و بیشتر به دوستی خاله خرسه شباهت دارد. هر فردی در دفتر کار شما دارای سابقه ای غنی از علایق، تجارب و  سلایق می بـاشد. حـتـی اگر نقطه اشتراکی با هم ندارید، در مورد اطرافیانتان اطلاعات کسب کنید.

اگر یکی از همکاران شما گفت که شرکت در گیم های آنلاین را دوست دارد، در مورد آن از او سؤال نمایید-- حتی اگـر بـرای شـما جالب نیست. نه تنها میتوانید چیز جدیدی یاد بگیرید، اگر در آینده به آن گرایش پیدا کنـیـد، از امتیازاتـی برخوردار خواهید گشت. مردم دوست دارند که دیگران آنها را بخاطر داشته باشند.

5- از دیگران تعریف و تمجید نمایید
فقط نگویید "خوب بود." در مورد تعریف خود صریح تر بوده و نشان دهید که در مورد آنچه که فرد در حقیقت انجام داده آگاهی دارید. "علی، تـو خیـلی خوب جلسه را اداره کردی بخصوص وقتی هـمـه از مسیـر مـوضوع اصـلـی منـحرف شده بودند،" این یک مثال خوب است. در عین حال سعی کنید به ندرت و فقط زمانی که واقـعا نـیـاز است انتقاد نمایید. انتقاد را طوری بیان کنید که مانند یک نصیحت سازنده از طرف دوسـتـی قـابـل اعـتـمــاد در نظر گرفته شود.

6- مراقب حرفهایتان باشید
اگر تصمیم پیگیری کاری را ندارید، نگویید که آن را انـجـام خواهید داد. اعتبار شما ارتباط تنگاتنگی با کلامتان دارد. اگر به قول خود عمل نکنید، در مـورد کـارهـای بـزرگ بـه شـما اعتماد نشده و در نتیجه پیشرفتی نخواهید کرد.

7- قدردانی و سپاسگزاری کنید
اگر فـردی لـطفـی به شما کرد، و یا برای انجام کاری برای شما از خواسته خود گذشت، مطمئــن گردید کـه بـه این سـعی و تـلاش آگـاه شوید. شما بخودی خود مستحق لطف نـبـوده و کسـی بــه شما بدهکار نیست. اگر مورد لـطـف واقـع شـدید، تـشـکر نـمـوده و درعوض مقابله بمثل کنید.

8- با فکر و با ملاحظه باشید
هـرگز تـصور نـکیند که دیگران سخنان شما را مساعد و ارزشمند تلـقـی خـواهـنـد کـرد. برخی افراد بصورت طبیعی تک تک کلماتی که شخص بـیـان می کنـد را بـرای یـافــتن یک رودررویی شخصی مورد جستجو قرار می دهند. شما نمی تـوانیـد اینگونه افراد را تغییر دهید، اما قادرید نزد آنها حرف های خود را با دقت سازمان دهی نمایید. پیش از صحبت کـردن فکر کنید و مطمئن شوید که هیچ ابهامی که باعث سوء تعبیـر شـود در سـخـنـان شما وجود ندارد.

همچنین میتوانید سـعی در فهمیدن نقطه نظرات دیگران نمایید تا از بروز سوء تفاهمات ممانعت بعمل آورید. ممکن است عمیقا" اعتـقـاد بر حـقانـیـت خـود داشـتـه باشید، اما متوجه گردید که دیگران به همین منوال درباره عقاید و باورهایشان می اندیـشند. شما باید نظرات آنها را محترم شمرده و ببینید چرا آنها اینگونه فکر میکنند. بجای مـشاجره از دیگران بخواهید در مورد مواضعشان توضیح دهنـد. مجـبـور نیـستـید مـوافــقت کنید، اما میتوانید بگویید، "من متوجه هستم شما چه می گویید."

9- از خود گذشتگی کنید
گه گاهی از مکان شغلی خود خارج شده و به دیگران در کـارهـایشـان کـمک نمایید. این عمل را بدون اینکه از شما درخواست شود انجام دهید. گفتن، "کمک لازم نـداری؟" یــک تاثیر دوگانه در پی دارد. ابتدا، شما دیگران را تشویق بـه از خـود گـذشتـگی نـمـوده و در نتـیـجـه مـحیـط کـاری مثـبـت تـری ایـجاد خـواهد شـد. دوم، بـرای خود لطفی متعاقب را خریداری میکنید، چرا که مهربانی همیشه بازمیگردد.

10- متواضع و فروتن باشید
تلاشهای مشهود برای تحت تاثیر قرار دادن همکاران و اشخاص مافوق نـتـیجه عکس به همراه خواهد داشت. هیچکس آدم خودنما را دوست ندارد. اگر میــخواهید کمالات شما تـوسـط دیـگران تصدیق شوند، کافی است تمرین بردباری بیشتری بنمایید. کامیابیـهای شما زمانی مصداق واقعی پیدا میکنـند کـه اجازه دهید دیگران خود متوجه آنها گردند نه اینکه مرتب صحبت از آن بمیان آورید.

11- به حفظ آبروی دیگران کمک کنید
هـر کسی اشتباه می کـنـد. بــه دفعه قبلی که اشتباهی خجالت آور مرتکب شدید فکر کنید. دوست نداشتید کسی بیـایـد و اشـتـباه شـمـا را کـوچـک جلوه داده و از جدیت آن بکاهد؟ پس همین کار را شما در مورد دیگران انجام دهید. با خنـدیـدن به اشتباهی که شخص ( نه با خندیدن به خود شخص ) مرتکب شده بهمراه ضربه ای دوستانه به شانه هـای او از پریشانیش کاسته و بگویید، "این برای بهترین افراد این شـرکـت هـم مـمـکـن است پیش بیاید." با این کار به او و به دیگران اطمینان میدهید که دنیا به پایان نرسیده است. اگر مـــناسب است، بجای جلب توجه بی مورد  نسبت به اشتباه رخ داده، هیـچ چیزی نگویید.


پاکسازی میدان مین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محیط کاری می تـواند میـدان میـنی از اشـخاص زود رنـج و احـساساتـی بـاشــد. دارای خصوصیات خود بودن آن را خنثی نمی کـنـد. بـا دانسـتـن قـوانـیـن بـرخـورد بـا دیـگـــران سیاستمدارترین فرد محل کار خـود بـاشـید. امـروزه، کـارمنــدانی که از روابط انسانی به بهترین وجه آگاهی دارند، مناسب ترین افراد برای مدیریت محسوب میگـردند. کـارفرمای شما احتمالا این موضوع را دانسته و به آن توجه خواهد کرد

کتاب تازه: روزنامه‌نگاری مشارکتی

کتاب «روزنامه‌نگاری مشارکتی» نوشته‌ی شاین بومن و کریس ویلیس با ترجمه‌ی محمود سلطان‌آبادی منتشر شد.کتاب «روزنامه‌نگاری مشارکتی» پس از پیش‌گفتاری از دن گیلمور، در هشت فصل با عنوان‌های «مقدمه‌ای بر روزنامه‌نگاری مشارکتی»، «زمینه‌ها‌ی فرهنگی: فراتر از انفجار رسانه‌های مشارکتی»، «روزنامه‌نگاری مشارکتی چگونه شکل می‌گیرد»، «قوانین مشارکت»، «شواهدی برای رسانه‌ها و روزنامه‌نگاری»، «مزایای بالقوه‌ روزنامه‌نگاری مشارکتی»، «رسانه‌ها چگونه می‌توانند پاسخگو باشند» و «آینده این‌جاست، آیا سازمان‌های رسانه‌ای خبری این را می‌فهمند؟» به فرایند مشارکت مخاطبان در روزنامه‌نگاری پرداخته است.
اینترنت به‌عنوان رسانه‌ای خبری، در حال رشد و بلوغ هرچه بیش‌تر است. هر رویداد خبری بزرگ و مهم، رسانه‌های آنلاین را متحول می‌کند و در حالی‌که سایت‌های خبری به پاسخ‌گویی بیش‌تر سوق یافته‌اند و توانایی آن را پیدا کرده‌اند که از عهده‌ پاسخ‌گویی به تقاضای خوانندگان و مخاطبان‌شان برآیند، اجتماعات آنلاین و سایت‌های شخصی خبری و اطلاعاتی در حال ایفای نقش مهم و متنوع از طریق مشارکت هستند که تا همین اواخر، بدون توجه کافی از طرف رسانه‌های جریان اصلی نادیده گرفته می‌شد.
در حال‌ حاضر، ‌راه‌ها و شیوه‌های بسیاری برای مشارکت مخاطبان در کار روزنامه‌نگاری وجود دارد، که همه آن‌ها در کتاب «روزنامه‌نگاری مشارکتی» مورد بررسی قرار گرفته‌اند.
بخشی از کتاب روزنامه‌نگاری مشارکتی: «حرفه‌ معتبر و مورد احترام روزنامه‌نگاری خود را در مقطع نادری از تاریخ می‌یابد و این برای اولین‌بار است که برتری و سرکردگی‌اش به‌عنوان دروازه‌بان خبری نه‌تنها از سوی تکنولوژی‌های جدید و رقبا تهدید می‌شود، بلکه مخاطبانی نیز که روزنامه‌نگاری به آن‌ها سرویس می‌دهد، به‌صورت بالقوه برتری‌اش را تهدید می‌کنند. ابزار انتشار وب به‌دلیل کاربرد آسان، ارتباط همیشگی و دستگاه‌های نیرومندِ متحرکی که روزبه‌روز نیرومندتر می‌شوند، موجب می‌شود که مخاطب آنلاین برای مشارکت فعال در ایجاد و پخش خبر و اطلاعات، ابزاری در اختیار داشته باشد و این کار را روی اینترنت به‌سادگی می‌تواند انجام دهد.»

«روزنامه‌نگاری مشارکتی» با ۲۰۸ صفحه، شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۱۵۰۰ تومان از سوی نشر علم منتشر شده است.

شبكه بين المللي روزنامه نگاران

قابل توجه روزنامه نگاران و علاقه مندان دنياي خبر : شبكه بين المللي روزنامه نگاران

به اين آدرس برويد  واز پادكستها و مطالب آموزنده آن استفاده كنيد در ضمن ميتوانيد با عضويت در اين سايت مطالب را بصورت اشتراك در ايميل خود رصد كنيد .

http://ijnet.org/fa/topics


 

 

سلامتي خودتون وآقاي راننده صلوات!

نوستالوژي (افسوس گذشته) قديمي مسافرت با وسايل نقليه عمومي  و يكي ازآداب آن ،چندان كه داني وافتد رو به فراموشي مي رود شايد همين چند وقت پيش بود كه هنگام شروع سفر وحركت با پيشدستي شاگرد شوفر يا يكي از مسافران ميانسال داوطلبانه عبارت  سلامتي خودتون وآقاي راننده صلوات .. دوميش محكمتر و سوميش غراتر ...  البته با عباراتي متفاوت ولي در معنا يكسان سر داده ميشد .

چندروز پيش بنابر ضرورت كاري  مجبور به مسافرت با اتوبوس شدم  دربين راه همانطور كه درعوالم خود غوطه ور بودم  اين موضوع  به ذهنم رسيد  كه اين چندمين سفر من با اتوبوس  و خبري از اين سلام وصلوات نبود.  از قضا مسافرت من چند مرحله سوار وپياده شدن داشت  و بازهم خبري نبود  براي برگشت نيز  در دو ايستگاه سوار وپياده شدن  باز هم خبري نبود . در ميانه  قسمت پاياني راه  پس از سوار شدن مسافراني كه براي شام ونماز پياده شده بودند  بالاخره يك شير حلال خورده اي صلواتي سر داد و جوابي بلند طلبيد.  كه از طرفي موجب تعجب من شد و از سوي ديگر موجب خوشحالي. قوت قلب  پيدا كردم كه انگار بطور كامل  يادمان نرفته كه برخي از سنتهاي قديمي را  نبايد فراموش كنيم.  اما قدر مغموم شدم كه واقعا" مابه ازاء چيزهاي ي كه به فراموشي مي سپاريم  جايگزيني داريم  يا اشكال آن را رفع و ارتقا مي بخشيم.    

بيشعوري

بيشعوري کتابی درباره‌ی بیشعورها یعنی کسانی که با قیافه‌ی حق به جانب حق شما را می‌خورند و حقوق شما را نادیده می‌گیرند، و ضمنا منت بر سرتان دارند و مظلوم‌نمایی هم می‌کنند. همه‌ی این کارها را هم آگاهانه انجام می‌دهند، و درست به همین دلیل «احمق» نیستند، بلکه «بیشعور»ند. این کتاب به شما یاد می‌دهد که چگونه بیشعورها را شناسایی کنید و با آنها چگونه رفتار کنید (و ضمنا خودتان هم بیشعور نباشید!)

فرمت‌های گوناگون کتاب «بیشعوری»، نوشته‌ی دکتر خاویر کرمنت با ترجمه‌ی محمود فرجامی را می‌توانید از اينجا دانلود كنيد.

http://www.debsh.com/assholism


دروغ و دروغ گفتـن

گاهی حتی بدون اینکه فکر کنیم دروغ می‌گوییم و خودمان نیز نمی‌دانیم که چرا الان و در رابطه با موضوعی دروغ گفتیم! چرا دروغ یکی از عادت های روزمره ی همه‌ی ما شده است؟ آیا برای رسیدن به هدف خاصی دروغ می‌گوییم یا نه؟ آیا بدون دروغ هم می‌توان زندگی کرد؟ آیا تاکنون فکر کرده اید که دروغ چیست و چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

اگر به افرادی که در اطرافتان هستند خوب توجه کنید، درخواهید یافت که بسیاری از آنها در طول روز دروغهای فراوانی می گویند. در واقع این مسئله گویای این است که تقریبا همه افراد در این سیاره خاکی به شیوه های متفاوتی در زندگی دروغ می گویند. آنها بر این باورند که غالب شدن شرایطی در آن لحظه افراد را وادار به دروغگویی می نماید. در بسیاری از موارد، افراد برای حفظ علایق شخصی خود دروغ می گویند. اما افرادی هم هستند که برای گول زدن دیگران دروغ می گویند. گروه دیگری از افراد نیز به دروغگویی معتاد شده اند. خیلی ها هم به این دلیل دروغ می گویند که از هر گونه مورد انتقاد قرار گرفتن در اجتماع دور باشند. اما بطورکلی می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که :


کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ "فيلسوف" است.

کسی که راست و دروغ برای او يکی است،
"چاپلوس" است.

کسی که پول مي گيرد تا دروغ بگويد،
"دلال" است.

کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد،
"گدا" است.

کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد،
"قاضی" است.

کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را بهتر نمایان سازد،
"وکيل" است.

کسی که با دروغ غریبه است و جز راست چيزی نمی گويد،
"بچه" است.

کسی که به خودش هم دروغ می گويد،
"متکبر" است.

کسی که حتی دروغ خودش را باور می کند،
"ابله" است.

کسی که سخنان دروغش شيرينست،
"شاعر" است.

کسی که علیرغم ميل باطنی خود دروغ می گويد،
"همسر" است.

کسی که اصلا دروغ نمی گويد،
"مرده" است.

کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد،
"بازاری" است.

کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد،
"پرحرف" است.

کسی که دروغ گفتنش را مصلحت آمیز عنوان می کند،
"خوش خیال" است.

کسی که مردم سخنان دروغ او را در برخی مواقع راست می پندارند،
"سياستمدار" است.

کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند،
"ديوانه" است.

بيست جمله براي افراد عاشق!!!!

1-      فرقی ندارد سقفی بالای سرم باشد یا نه!!!!!!!!!!!وقتی که چهار دیواری دستانت مال من است....

2-      از همه دست کشیدم که تو باشی همه ام....با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد....!!!

3-      انقدر جای تو خالیست که هیچ گزینه ایی ان را پر نمیکند...حتی تمامی موارد!!!!!!!!

4-      تو را خودم چشم زدم....بس که نوشتمت میان شعرهایم...بی انکه اسپند بچرخانم میان واژه ها.................

5-      گونه هایت را برای دست هایم میخواهم...پیشانی ات را برای لبهایم...خودت را برای زندگی ام....میبینی؟؟؟؟؟برای خودم هیچ نمیخواهم....!!!!!!!!

6-      تو چشات خیلی قشنگه.تو نگات خیلی بلاست.تو حساب خوشگلیت از همه خوشگلا جداست.پیش جام چشم تو جام جهان نما چیه؟؟کاشکی میشد بدونم چشمای تو کار کجاست؟؟!کاشکی میشد بدونم چشمای تو کار کجاست؟!..........

7-      مردنم را ارزوست.اگر ارامگاه ابدی اغوش تو باشد.....

8-      ذهنم فلج میشود وقتی میخوانمت و تو حتی نمیگویی:جانم...............

9-      سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندند....اما سر من درد میکند برای دستی که مال تو باشد!!!!!!!!

10-  در سرم تویی...در قلبم تویی...در چشمم تویی...و اما من...عکس دسته جمعی توام!!!!!!!!!

11-  نباشی حرفی نیست...انجایی که باید باشی هستی...اینجا در قلبم!!!!!!!

12-  عاشقی میکنم!لج میکنم!بداخلاق می شوم!دست خودم نیست...ساعت و زمان هم ندارد!تو که نباشی...زندگی به کام من تلخ است....

13-  دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود....من تمام حس چشایی ام را...روی لبانت...جا گذاشته ام!

14-  دلم ارامش وارونه میخواهد یعنی :ش م ا ر ا

15-  ضرورت بودنت همیشگی است!چه در کنار من...چه در خاطر من!!!!

16-  تعمیرگاهی باید ساخت از اغوشت....برای وقت هایی که بدجور حالم خراب است!!!!!!

17-  عکس تو برعکس تو مدام در اغوش من است....

18-  بیهوده تحریمم نکن...من ایرا نی ام!برای داشتنت دنیا را دور خواهم زد!!!!!!!

19-  گاهی فکر میکنم کار تو سخت تر از من است...من یک دنیا دوستت دارم و تو زیر بار این همه عشق قد خم نمیکنی!!!!!!!!!!!

20-  بی حضور تو هرچه کردم زندگی زیبا نشد...شاعر شده ام.همه واژه هایم دو حرفی است:تو...تو...تو.................

 

بیکاری و انواع آن (متن طنز )



برخلاف تصور عموم ، لفظ بيكار صرفا به معناي داشتن يا نداشتن كار نيست. در واقع می توان گفت بیکار کسی است که حداقل یکی از شرایط زیر را داشته باشد:

بیکار ورزشی

پیگیر آخرین اخبار مربوط به نقل و انتقال بازیکنان

پرکردن انواع برگه های پیش بینی نتایج بازیهاي بوندسلیگا، کالچیو، لالیگا، ليگ برتر و...

حضور در استادیوم برای تماشای تمرین تیم استیل آذین

بیکار مناسبتی

حضور در انواع مجالس ختم اعم از موارد مربوط یا نامربوط

حضور در انواع مجالس شادی و کمک به پذیرایی

حضور در انواع مجالس سخنرانی و یادداشت برداری از گفته های سخنران

بیکار مشاوره ای

ارائه آخرین جملات قصار، ضرب المثل و اس ام اس راجع به بی وفایی دخترها و لزوم عدم اعتماد به اونا

تشریح ادله مختلف راجع به فواید مجردی (کاپ جهانی این رشته به خودم میرسه!!!!!)

بيان جملات قصار راجع به مرام و معرفت و گلايه از زخم نارفيق

گير دادن به ملت مجرد و راهنمايي زوري در جهت موفقيت در امر ازدواج و...

بیکار سیاسی

مطلع از جزئيات خبرهای مربوط به جدایی سارکوزی و همسرش

مطلع از زندگي نامه و اسامي تك تك نامزدهاي چگوارا

پيگيري لحظه به لحظه افاضات محمدرضا خاتمي و.....

چك كردن لحظه به لحظه سايت تابناك!!!!!!!!!!!!

بيكار عشقي

گرفتن فال حافظ با اين نيت كه آيابه فرد مورد نظر مي رسم يا نه؟!

نوشتن اشعارعاشقانه با خودكار بيك و پر رنگ كردن كلمات كليدي. (گاهي با گرفتن 2 خودكار موازي در دست و با حس خود- ميرعماد بيني همراه مي شود.)

جمع آوري و جداكردن عكسهايي مشابه با معشوق خيالي از روزنامه ها و سايتها و نوشتن اشعار عاشقانه با غلطهاي فاحش املايي در زير هر عكس

هک کردن درخت از طریق حک کردن نام معشوق خیالی بر روی تنه درخت

دفاع بي مورد از سركار عليه در موارد مختلف!!!!!!!!!!!

بیکار محاسباتی

تلاش در جهت محاسبه عدد پی تا آخرین اعشار

تلاش در جهت محاسبه وزن اینترنت

تلاش در جهت محاسبه و شمارش پول دريافتي ازدستگاه خودپرداز و كسب اطمينان از اينكه دستگاه، هزارتومن از پولش را نخورده باشد

بيكار وبلاگی

سرزدن به انواع و اقسام وبلاگها و چك كردن اسامي كامنت گذاران هر وبلاگ

ارسال پیام خصوصی برای خود!

سر زدن ثانيه اي به وبگذربراي شمارش بازديدهاي جديد

 

بیکار دانشگاهی

حضور در بوفه در تمام ساعات اداری و غیر اداری

کنجکاوی در کتابخانه برای اینکه ببیند هر کتاب قبلا توسط چه کسانی امانت گرفته شده است

سر زدن به تمام اتاقهای خوابگاه و درد دل و صرف چای و شام مفتی با همه خوابگاهیها.

بدترین بی سواد، بی سواد سیاسی است.


بدترین بی سواد، بی سواد سیاسی است.

او نمی شنود، هیچ حرفی نمی زند و حتی در رویدادهای سیاسی شرکتی ندارد. او نمی‌داند که هزینه‌های زندگی از قبیل قیمت لوبیا، ماهی،... آرد، اجاره، کفش و دارو همگی بستگی به تصمیمات سیاسی دارند.

بی سواد سیاسی آن قدر احمق است که حتی سینه را جلو داده و با افتخار می گویدکه از سیاست بیزار است. این ابله نمی داند که از همین جهل سیاسی اوست که زنــان فــاحــشه و کــودکان خیابانی متولد می شوند، و بدتر از همه سیاست مداران فاسدی که نوکر و خدمتگزار سرمایه داری وطنی و جهانی هستند، شکل می گیرند."

_ برتولت برشت _

دست شستن از كاري

  این اصطلاح که به معنی کناره گیری کردن از کاری، استعفا دادن و از خود سلب مسئولیت کردن است اصطلاحی فارسی نیست و از تاریخ مسیحیت و ماجرای به صلیب کشاندن مسیح وارد زبان های جهان، از جمله زبان فارسی شده است

در تاریخ مسیحیت آمده است که ملایان یهودی (فریسیان) چون از هیچ راهی نتوانسنتند زبان عیسای مسیح را خاموش کنند، به "پونتیوس پیلانوس" حاکم رومی شهر اورشلیم شکایت بردند و ادعا کردند که عیسا افزون بر "کافر بودن" بر حکومت شوریده است و دعوی سلطنت نیز دارد. پونتیوس پیلانوس در آغاز زیر بار نرفت ولی چون می ترسید که در نتیجه اقامت مسیح در اورشلیم شورشی بر پا شود، وی را بازداشت کرد و قصدش این بود که پس از چند روز او را آزاد کند. فریسیان چون به قصد و نیت حاکم پی بردتد، به شدت پای فشاری کردند و آن قدر کوشیدند تا عیسا را به مرگ محکوم کردند.

در آن روزگار در میان یهودیان رسم بر آن بود که حاکم شهر در روز عید پاک( عید فصح، روز یادبود خروج بنی اسراییل از مصر) یکی ار محکومان به مرگ را به انتخاب مردم می بخشود و آزاد می کرد. پس چون روز عید پاک فرا رسید و  به جز عیسا، مرد شرور و بد سابقه ای نیز به نام "باراباس" محکوم به مرگ شده بود قرار شد یکی از آن دو بخشوده شده و آزاد گردد که به تحریک و تبلیغ فریسیان سرانجام مردم یهودی اورشلیم نیز آزادی باراباس را یز آزادی مسیح ترجیح دادند. به نوشته "سفرنامه ی کلاویخو" ( مترجم مسعود رجب نیا، برگ ٩١) پیلانوس که عیسا را شایسته مجازات نمی دانست در حالی که دست ها را به آسمان بلند کرده بود ( اصطلاح "دست به آسمان برداشتن" نیز از همین جا است) خطاب به فریسیان و یهودیان اورشلیم که او آنان را مسئول سرانجام عیسا می دانست چون این گفت: « من در مرگ این مرد درستکار بی تقصیرم و این شمایید که او را به مرگ می سپارید».

آن گاه برای سلب مسئولیت از خود « دستور داد آب آوردند و دست هایش را در آب شست و از آن جا است که اصطلاح "دست شستن از کاری" در زبان های لاتینی به معنی سلب مسئولیت کردن از خود نیز به کار می رود (نان و شراب، برگ ٤۷). اصطلاح فرانسوی این اصطلاح عبارت است از : Abandonner, quel que cho se که هم به معنی "سلب مسئولیت کردن از خود" و هم به معنی "از چیزی چشم پوشیدن" است و در فارسی بیش تر معنی   دوم آن بكار گرفته مي شود.
منبع : باريجه

يك حرف حساب

سکه ها همیشه سر و صدا می کنند...

اما پولهـــــــای کاغذی همواره ساکتند.
پس وقتی ارزش شمـــــا زیاد می شود
که ساکت و فروتن بــــــــاقی بمانید

نامه سرگشاده صادق زيبا كلام به حضرات آیات عظام مکارم و مهدوی کنی

نامه سرگشاده به حضرات آیات عظام مکارم و مهدوی کنی

وبلاگ > زیباکلام، صادق - نامه سرگشاده به حضرات آیات عظام مکارم و مهدوی کنی

بسمه تعالی

حضرات آیات عظام مکارم شیرازی و مهدوی کنی ادام الله ظلهما العالی علی رئوس المسلمین،

موضوع نامه: نگرانی حضرات آیات در مورد عزل و نصب های اقای دکتر جعفر توفیقی سرپرست وزارت علوم

با سلام و آرزوی طول عمر پربرکت آن مراجع عظام،اخیرا هر دو آن بزرگواران در خصوص عزل و نصب های صورت گرفته توسط سرپرست وزارت علوم اظهار نگرانی فرموده بودند که "مبادا مدیران مفسد جایگزین مسئولین صالح و دلسوز شوند". خطیب ارجمند نماز جمعه تهران، حضرت آیت الله سید احمد خاتمی دامت بقاه هم در نماز جمعه هفته گذشته با عنایت به همین دغدغه اظهار داشتند که " ما هیچ توقعی از دولت جدید نداریم فقط ازشان می خواهیم که به همان اصل اعتدال و میانه روی که از جانب خودشان مطرح شده پایبند بمانند و بر طبق آن عمل کنند". دغدغه آن بزرگوار هم همچون آن آیات اعظام، نگرانی از بابت برخی عزل و نصب های دکتر توفیقی سرپرست وزارت علوم می باشد. و باز هم مشخص تر گفته باشیم، از بابت برکناری جناب حجت الاسلام دکتر صدرالدین شریعتی ریاست محترم دانشگاه علامه طباطبایی و در مرتبه بعدی رئیس دانشگاه صنعتی اصفهان.نگرانی از عزل چنین روسایی سبب گردید تا برخی از نمایندگان تندرو اصولگرای مجلس هم به این فکر بیافتادند که اساسا حق عزل و نصب ها را از وزیر جدید علوم بگیرند. به همین منظور طرحی با قید دو فوریت به صحن علنی مجلس آوردند تا بر اساس آن سرپرست وزارت خانه حق نقض تصمیمات وزیر قبلی را نداشته باشد.اما دو فوریت آن رای نیاورد و بعنوان طرح یک فوریتی در صف انتظار طرحها و لوایح دیگر قرار گرفت.
بنده روی سخنم در این نامه خطاب به آن آیات اعظام است و مشخص تر گفته باشم فقط یک سوال از آن مراجع عظیم الشان دارم. من ضمن آنکه احساس مسئولیت آن بزرگواران را از عزل جناب حجت الاسلام شریعتی درک می کنم، پرسش مشخصم آن است که آیا آن جنابان در قبال عملکرد ایشان هرگز احساس مسئولیتی ننمودند؟ آیا آن حضرات در قبال صدها دانشجویی که جناب شریعتی مانع از ادامه تحصیلشان شده و از دانشگاه اخراج شدند،احساس مسئولیتی ننمودند؟ آیا آن حضرات در قبال خیل عظیم اساتید دانشگاه علامه که در دوران آقای دکتر شریعتی بدلیل آنکه افکار و عقایدشان خیلی با آرا حکومت همخوانی تداشت،اخراج، بازنشسته و ممنوع التدریس شدند، هرگز احساس وظیفه و مسئولیتی احساس ننمودند؟ آیا در قبال هزاران دختری که داوطلب تحصیل در دانشگاه علامه می بودنداما بدلیل سیاست های حجت الاسلام شریعتی از ورودشان به آن دانشگاه جلوگیری شد، هیچوقت احساس مسئولیت و تکلیف نکردید؟ آیا در قبال تعطیل شدن تشکل های دانشجویی مستقل و جلوگیری از فعالیت های صنفی و سیاسی دانشجویان در دوران مدیریت جناب حجت الاسلام شریعتی احساس وظیفه و تکلیف نکردید؟ آیا در قبال پذیرفته شدگان دوره های فوق لیسانس و دکترا که گزینش بدلایل سیاسی از ثبت نام آنها جلوگیری کرد احساس وظیفه و تکلیف نکردید؟ آیا در قبال سقوط غم انگیز جایگاه علمی بهترین دانشگاه علوم انسانی کشور در نتیجه سیاست های تنگ نظرانه جناب حجت الاسلام شریعتی هیچ وقت احساس مسئولیت و وظیفه نکردید؟ آیا در قبال یک دو جین استاد برجسته رشته اقتصاد دانشگاه علامه که تنها جرم شان برای اخراج و بازنشستگی اجباری آن بود که در نامه ای سرگشاده سیاست های اقتصادی رئیس جمهور پیشین آقای دکتر احمدی نژاد را مورد انتقاد قرار داده بودند، هیچ گاه احساس وظیفه و تکلیف نکردید؟
حضرات آیات ارجمند جنابان مکارم شیرازی و مهدوی کنی بزرگوار ، چگونه است که این احساس تکلیفی که در نتیجه قریب به یک ماه تصدی دکتر توفیقی سرپرست وزارت علوم می نمایید،در قبال هشت سال عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی،وزارت علوم و روسایی امثال حجت الاسلام شریعتی در فاصله 84 تا 92 اصلا ننمودید؟آیا هرگز تصور کرده اید که یک جوان بیست و چند ساله که با همه امید و آرزو و در نتیجه تلاش عظیم توانسته در آزمون دکترا موفق شود،اما "گزینش" مانع از ورود وی به دکترا می شود چه احساسی پیدا می کند و چگونه با سرنوشت و زندگی اش بازی می شود؟ جسارتا می خواهم پرسشی را که بسیار در دانشگاه در معرض آن قرار گرفته ام اما هیچگاه پاسخی برای آن پیدا نکرده ام با آن حضرات در میان بگذارم.در هر سال تحصیلی من ده ها بار با این پرسش از سوی داوطلبینی که گزینش ها یا کمیته های انضباطی مانع از تحصیل و ثبت نامشان شده اند مواجه شده ام که می پرسند " کجای قانون اساسی ما می گوید که حق تحصیل فقط محدود به کسانی میشود که طرفدار دولت و حکومت هستند؟" ؛ "آیا اگر کسی به حق یا ناحق طرفدار حکومت نبود، می بایست از حق تحصیل محروم شود؟" ؛ "آیا اگر کسی منتقد یا حتی مخالف حکومت بود، می بایستی از تحصیل محروم شود؟" ؛ "آیا در جوامع دیگر، در هند، ژاپن، برزیل، آرژانتین، ترکیه، مالزی و ... هم ورود به دانشگاه و حق برخورداری از تحصیلات عالیه منوط به آن است که متقاضی مخالف یا منتقد دولت نباشد؟"؛ "آیا اساسا در جوامع دیگر، دستگاهی و ممیزی وجود دارد که داوطلبان ورود به دانشگاه را مورد تفتیش عقاید سیاسی و عقیدتی قراردهد؟"
نمی دانم پاسخ صریح آن بزرگان در این فقره ها چه می باشند.اما این را می دانم که ظرف هشت سالی که اصولگرایان هر استادی را که "نامطلوب" تشخیص دادند از دانشگاه اخراج نموده و یا جلوی تدریسش را گرفتند، هر دانشجویی را که از نظر سیاسی نامطلوب تشخیص دادند از تحصیل محرومش ساختند و برای هر کس که از نظر سیاسی هم مرام شان بود حکم استادی در این یا آن دانشگاه زدند،آن حضرات حتی یکبار هم زحمت کوچکترین اعتراضی را به خود ندادند. کانه اساتید و دانشجویانی که با زندگی شان بازی شد، نه شهروندان جمهوری اسلامی بودند، نه مسلمان بودند و نه از هیچ حق و حقوقی برخوردار می بودند.

سایه رحمت آن بزرگواران بر سر همه ما مستدام باد

ارادتمند 
صادق زیباکلام
اواخر شهریور ماه 1392

 

زندگانی : یک گذر است نه یک ماندن

بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارند،
بعد چشمشون به یه گردو می افته
دولا میشن تا گردو رو بردارن
الماسه می افته تو شیب زمین
قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره
میدونی چی می مونه؟
یه آدم...،یه دهــــــن بـــاز....،یه گـــــــردوی پـــــوک ....
و یه دنیـــــا حســـــــرت..
چند وقتیست که عجیب رشک میبرم به حال تنی چند از دوستان فرنگیم. به دیدگاهشان نسبت به زندگی! اینکه چقدر زیبا و ساده است. اینکه چقدر بی دغدغه برای اکنونشان برنامه میریزند و چقدر شاد زندگی میکنند. در حالیکه من و جوانان هم مسلکم، همیشه در یک ترس نانوشته و مبهم نسبت به آینده بسر میبریم... میدانید چیست؟ راستش به این نتیجه رسیده ام که در سیستم آموزشی ما از همان کودکی به ما آموخته اند که رمز خوشبختی "موفقیت" است نه "شاد" بودن!
امروز به این جمله «جان لنون» برخوردم که شرح حال ماست. شما چه فکر میکنید؟
"......زمانی که به مدرسه رفتم از من پرسیدند: که وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره بشوی. من پاسخ دادم "خوشحال."
آنها به من گفتند که مفهوم پرسش را متوجه نشدم و من به آنها گفتم این شما هستید که مفهوم زندگی را متوجه نشدید."
زندگی،یک نعمت است.
از آن لذّت ببرید.
آنرا جشن بگیرید،
و ادامه اش دهید
وبدانیم که
  زندگانی : یک گذر است نه یک ماندن>>>

وقتی کسی حالش بده ، بهش چی بگیم؟

وقتی کسی حالش بده ، بهش چی بگیم؟

وقتی کسی حالش بده بهش نگید

ای بابا اینم می گذره ،

نگید درست می شه،

نخواهید با جوک های مسخره بخندونیدش

نمی خواد بخنده. خنده اش نمیاد غصه داره. می فهمین؟ غصه.

براش از فلسفه ی زندگی حرف نزنین.

از انرژی مثبت و مثبت باش و به چیزهایی که داری فکر کن حرف نزنید.

وقتی کسی ناراحته اصلا این شما نیستین که باید حرف بزنین.

شما در حقیقت باید حرف نزنید. باید دستش رو بگیرید. بغلش کنید. تو چشم هاش نگاه کنید. براش چایی بریزید

براش یک چیزی که دوست داره بریزید یا بپزید.

بذارید جلوش. بعد حرف نزنید. بذارید اون حرف بزنه و شما گوش کنید.

هی فکر نکنید باید نظریه صادر کنید و نصیحت کنید.

فکر نکنید اگه حرف نزنید خیلی اتفاق بدی می افته.

شما جای اون آدم نیستید.

شما زندگی اون آدم رو از وقتی به دنیا اومده زندگی نکردید.

پس نظریه ها و حرف هاتون به درد خودتون می خوره.

بله. دستش رو بگیرید. بغلش کنید. سکوت کنید.

.اگه دلش خواست خودش حرف می زنه

چرا درمانده ايم؟

بخشي ازكتاب جامعه شناسي خودماني نوشته حسن نراقي

  
"هی نگویید ملت بزرگ، ملت نجیب ملتی که وارد دروازه‌های تمدن بزرگ بشری شده‌اید، ملتی که تا ابرقدرت‌های بزرگ اسم شما را می‌شنوند پشتشان می‌لرزد. آیا واقعاً اینطور است؟ صراحت داشته باشید. بگویید ملت بگردید ببینید چه کم داریم؟ چرا اینقدر درمانده‌ایم؟ چرا با این همه درآمد استثنایی نفتی که طی سی سال گذشته داشته‌ایم تا یک دلار قیمت نفت کم می‌شود همه را وحشت می‌گیرد؟ چرا متوسط کار مفید ایرانی‌ها در روز به زیر سی دقیقه میرسد؟ چرا پای صنعت اتومبیل‌سازی ما بعد از سی سال مونتاژ هنوز اینقدر لنگ میزند؟ چرا برای پیشبرد هر کار کوچکی باید روزها و در بعضی مواقع ماه‌ها و سالها وقت گذاشت و اعصاب خراب کرد؟ چرا کارمندان ادارات در اکثر مواقع پدر ارباب رجوع را در می‌آورند بدون آنکه فکر کنند فردا نوبت خودشان است که در نقش ارباب رجوع اداره‌ی دیگر ظاهر شوند؟ چرا سن سکته در این کشور زیر چهل است؟ چرا بی‌اعتمادی هر روز گسترده‌تر می‌شود؟ فساد بنا به گفته بسیاری از دست‌اندرکاران از حد متعارف بالاتر می‌رود؟




كي بود، كي بود، من نبودم!

چندي پيش در يكي از روزنامه هاي استان مطلبي خواندم در مورد نان و نانوائي و نكاتي پيرامون آن .

گفتيم حالا كه صحبت نان است والبته غم نان ، حرف دل برشته مان را برتنور داغ بازار نقل اين موضوع ها  بچسبانيم.  در واقع آن  ماجرا  بهانه اي شد براي طرح اين موضوع. البته شايد ظاهرا" نوشته آن روزنامه با اين مطلب ربطي نداشته باشد. علي ايحال خواننده بايد عاقل باشد .

حكايت بر سر داشتن يك عادت و يا رفتار اجتماعي بر مي گردد كه  متاسفانه ما داريم وسابقه آن شايد در زمان امروز وديروز خلاصه نشود  بلكه دير زماني ست كه گويا در فرهنگ ما ريشه دوانده  وجا خوش كرده است  اما ماجرا پيرامون  دو واژه  تعارف يا تعريف ( به معناي تمجيد) ميباشد ودر مقابل آن واژه هاي  انتقاد و نقد .كه روي سخن من بيشتر با دو واژه اخير است .

اما منظور از طرح اين موضوع چيست ؟ شايد با يك پرسش بتوان مطلب را بهتر بيان كرد.

چرا ما از  تعارف وتعريف وتمجيد به گرمي استقبال مي كنيم ولي انتقاد ونقد را  نمي پذيريم؟. لابد شما  مي گوئيد خب اين كه معلوم است  شما هم  كه چشم بسته غيب مي گوئيد!!!  اما منظور من اينست كه چرا فرهنگ تحمل حرف و نظر مخالف وانتقاد را در خودمان تقويت و تمرين نمي كنيم و در مقابل با تعارف و تعريف وتمجيد دچار از خود شيفتگي مي شويم. و حد متعادل را نگه نمي داريم .

روي سخن من اكنون نه فرد خاص بلكه گروه ، قشر و طيف اجتماعي ويا هرجماعت يا جمعي كه شما اسمش رابگذاريد، است . چرا وقتي نقدي صورت مي گيرد  هيچ قشر وگروهي آن را برنمي تابد وضمن حاشا كردن ماجرا منكر نقصان وضعف وايراد مطرح شده ميشود وهر توجيحي را بر پذيرفتن اين حقيقت گرچه تلخ ترجيح مي دهد.

چرا نابجا از جا مي جهيم و بر آشفته وبر افروخته تپانچه غضب را بر گونه ادب مي نوازيم و تمام تلاش خود را صرف توجيح مسئله وحتي پاك كردن صورت مسئله مي كنيم.

 اگر بنا باشد به هر موضوع ومعضل ا جتماعي، فرهنگي ويا حتي سياسي كه  پرداخته مي شود  متوليان آن حوزه  و طرف دعوي ، زبان به اعتراض و شكوه و انكار بگشايد. پس بفرمائيد اين همه معضل ومشكل وناهنجاري در جامعه  از كيست ، چيست واز كجاست؟

بگذاريد ضمن غلبه بر احساسات رقيق و بدور از هيجانات خود كه ناشي از ديدن و با تمام وجود لمس كردن اين همه مشكل ، با صبوري  و در شان خواننده فهيم،  با يك مثال موضوع را قدري باز كنم.

 در بعضي از فيلمهاي نه چندان پرمايه وغالبا" بي مايه و يا نوشته هاي روزنامه ها وجرايد( درقالبهاي مختلف طنز هجو و يا جدي) راجع با يك صنف يا گروه شغلي  مثلا": معلمان، دانشجويان  ،كارگران ، بازاريان  ،كارمندان ، بازايان ، مديران وساير اقشار جامعه  به طرح  مشكلات و ناهنجاريهاي آنها پرداخته مي شود  كه اغلب با واكنش تند متوليان وسخنگويان آن حوزه مواجه  شده و ضمن عوض كردن صورت مسئله با وارد كردن اتهام  ازجهت انكار  زحمات و تلاشهاي صادقانه كساني كه در اين گروه  به انجام وظيفه مشغول هستند( از سوي انتقاد كننده كه غالبا" رسانه ها مي باشند). با دادن زاويه عاطفي و اخلاقي به موضوع  با تظلم خواهي منكر مسئله شده  و با رگبار  بيانيه وجوابيه و اعلاميه وتحصن واعتراض و غيره  فرياد دادخواهي را  سرداده  و عملا" راه را بر منتقدين منصف مي بندند .

 دراين ميان خدا نكند از عملكرد ضعيف اداره ، دستگاه يا ارگان  دولتي يا غير دولتي ايراد يا انتقادي صورت گيرد.

 اما جاي اين پرسش باقيست، كه پس اينهمه ناهنجاري ومشكلات  از كجا ست؟ كي بود كي بود من نبودم و مگر نه همه اين گروهها ودسته و قشرها اعضاء تشكيل دهنده اين جامعه هستند. البته بر هيچ انسان منصفي پوشيده نيست  بسياري از   انسانهاي درستكار دراين اقشار ، مخاطب ما نبوده و از شمول اين موضوع خارج هستند (بشرطي كه همه خود را جزءاين دسته ندانسته و تبرئه نكنند  چون درحالت برمي گرديم سر پله اول ). روي سخن ما با آنهاست كه نابهنجار بوده ومعضل آفرين هستند و همين ها هستند كه اين معضل  را برنمي تابند.

ناگفته نماند در اين بحث جائي براي نق زدن هاي بچه گانه وايرادهاي مغرضانه وجود ندارد.

     بگذريم از اينكه بر محتواي [ اگر نگوئيم همه ولي  اغلب] رسانه هاي مكتوب وغير مكتوب ما  انتقادات جدي وارد است كه  بعضا" با چشم پوشي و يا سرپوشي  معضلات ،مردم را بجاي آگاهي و بصيرت افزائي ورد خواب  در گوش مردم زمزمه مي كنند. البته شايد فضاي ايجاد شده  ناشي از همان مشكل فرهنگي  اجتماعي مورد بحث باشد  كه اين  روحيه مسامحه وتساهل را تقويت مي كند و موجب شده رسانه ها خود را به مرتبه مديحه گوي دستگاههاي اجرائي وتعارف وتعريف وتمجيد كننده هاي كاذب از اشخاص و دستگاهها تنزل دهند .

واين قصه سر دراز دارد.....

كوچ دشوار  مستند «علف»، سازندگانش و چگونگي ساخته شدنش   اميرهوشنگ كاوسی

سالياني پيش در نيوجرسي آمريكا، همسرم و من شبي ميهمان خانوادة دوست و همكارم بهمن مقصودلو بوديم. ساعاتي چند كه گذشت، مقصودلو كتابهايي قطور با قطعهاي بزرگ و كوچك را از كتابخانهاش آورد و مقابل من روي هم چيد. پرسيدم اينها چيست؟ پاسخ شنيدم منابعي است براي نوشتن كتابي دربارة فيلم مستند علف كه در اهميت از نانوك مرد شمال فلاهرتي كم ندارد1... من به نوبة خود شاد شدم از چنين اقدامي در معرفي اين مستند به سينمادوستان ايران و جهان؛ زيرا در مورد هر دو شاهكار كه با تفاوتهايي، داراي يك تماند كوتاهي شده است: پيكار انسان با قهر يك طبيعت ظالم و لئيم براي گرفتن قوت روزمره با جبر، ضمن تحمل دشواريها... نتيجة خوشحاليام تشويق مقصودلو بود در نوشتن و تمام كردن كتاب (در هر ديدار بعد). آن شب از مقصودلو پرسيدم به كدام زبان تحقيقاتت را مينويسي؟ گفت به انگليسي و فارسي جدا از هم.سالها گذشت و مقصودلو به عهد خود وفا كرد و نسخة فارسي آن تحقيقات (كه به دو زبان چاپ شده) را كه توسط انتشارات هرمس در قطع وزيري در 498 صفحه با عكسهاي روشن روي كاغذ گلاسه و ذكر منابع، سال 1389 در تهران انتشار يافت خواندم كه افزون بر توضيح دقيق چگونگي ساخته شدن اين مستند، رُماني است راستين، تاريخي ـ سينمايي و كتابي باليني در شرح ماجراهاي سازندگان سهگانة فيلم، در ميانة نيم نخست سالهاي سدة بيستم ميلادي، دربارة زندگي عشيرهاي يك طايفه در ايران كه قهرمانانِ دلاورِ يك پيكار صعباند با طبيعت...سازندگان فيلم نيز، به نوبة خود، قهرماناني بودند در رودررو با ماجراهايي غيرسينمايي ضمن ساختن علف كه در كتاب جزيياتش را ميخوانيم و مورد بحث ما نخواهد بود مگر با اشاره در صورت ضرور. ولي آنچه را كه سازندگان علف بعد از ساختن اين مستند با فيلمبرداري و سينما روبهرو شدند در آتيه با مقالهاي خواهيم آورد، چرا كه نامهايي شدند برجسته در صنعت و هنر سينما...مريان كالدوِل كوپر، ارنست بومانت شودزاكدو همكار در 1919 پس از پايان جنگ اول جهاني با يكديگر در وين پايتخت امپراتوري ورشكستة هابسبورگ آشنا شدند، و اين دوستي و همكاري تا بازنشستگيشان ادامه داشت

ادامه نوشته