متن نامهی سردار ظفر به «سالار حشمت» هنگام پیوستن به اردوی ملی.
درج شده در روزنامه کشکول اصفهان (سال دوم، ش 4، 23 ربیع الاول
1327 و روزنامهی جهاد اکبر، سال دوم، ش 13، 25
ربیع الاول 1327 ق.):

جناب مستطاب اجل سالار حشمت ـ دام اقباله.
اولاً مستدعی هستم بعدها این بنده را به اسم اصلی خودم «خسرو» بخوانید، از این «سردارظفری» که فعلاً لقب میشوم و ننگ هر خاندان شده است، مرا معاف بدارید. روی پاکت را هم از جنابعالی و عموم خانوارها استدعا میکنم به اسم مرقوم دارید که خود را از زیر بار ننگ بیرون میآورم.
نه ماه است به دولت خدمت نمودهام اگر چه از مهربانی حضرت «سپهسالار اعظم» خیلی متشکرم چون با من دوستانه رفتار نمود، ولی استبداد و آدم کشی را کفر میدانم. آن چه خدمت بایست به دولت نمایم نمودم. تا این که مأمور شدم به خاک اصفهان حمله بیاورم. پیشوایان دین را که همیشه به جز خداشناسی و راستی و دستگیری مخلوق خدا چیزی از آنها ندیده، بکشم و تماماً املاک آنها را ضبط و اموال آنها به یغما ببرم و خانهی خدا را به توپ بندم.
حقیقت، انسان صحیح و مسلمان پاکاعتقاد خیلی از این کارها شرم باید بکند. نیک و بد کار را تصور کردم دیدم چهار روز دنیا به این نمیارزد که شخص از دنیا و عقبی برای این که او را امیر.... یا سردار... یا سالار... خطاب کنند چشم بپوشد و خود را خسر الدنیا و الآخرت بکند. حالا برادر کشی را هم کنار بگذاریم، شخص اگر حفظ نوع خود را و ملاحظهی ملت بیچارهی بدبخت را نکرد، یقین بدانند از درجهی انسانیت خارج است. پس در این صورت:
دو گیتی به دولت نخواهم فروخت کسی چشم خود را به روزن ندوخت
حال که چنین است همان خیال که بلاتشبیه «حرّ شهید ریاحی» نمود اول کسی که با امام مظلوم ـ علیه السلام ـ طرف شد او بود، اول کسی هم که خود را در حضور امام (ع) به کشتن داد او بود، با خدای خود عهد نمودم تا جان در بدن دارم، به راه ملت، اول کسی که کشته شود من باشم.
فعلاً در «مورچه خورت» جلوی قشون دولت را نگاه میدارم، اگر بگذارم به اصفهان بیایند نامرد دنیا هستم. از ایل با غیرت بختیاری استدعا میکنم همین قسم که در جوش و خروش هستید استعدادی زود به من برسانید تا بیست روز دیگر اگر تبریز را از محاصره نجات ندادم، نامرد دنیا هستم.
عدالتخواه ملت نجیب ایران خسرو بختیاری