جنگهاي داخلي در بختياري - قتل عام علادين وندها(5)
درادامه جنگها زمانی که نامدارخان منجزی درجنگ ۹۰۰۰طرف دورکی ها راگرفت بعد ازآن جنگ با افرادوبرادرانش درآن طایفه مانداند ،آنها اسبی داشتند که بی نظیر بود حاکم خوزستان از وصف آن اسب شنیده بود و به کلبعلی خان دورکی سفارش کرده بود که آن اسب رابرای من بیاورید،کلبعلی خان دورکی برسردوراهی ماند که چه کاربکند . اگرازفرمان حاکم خوزستان سرپیچی کند برایش بد می شود واگر اسب را به او بدهد نامدارخان وافرادش که به او پناهنده شده بودند،دلخور میشوند .بنابراین ناچار شد اسب را برای حاکم بفرستد وهرچه نامدارخان وافرادش ممانعت می کردند کاری از پیش نبردند واز این حرکت کلبعلی خان دورکی ناراحت شدند وبه طایفه خودشان (بهداروند) بازگشتند.
ازآن طرف جعفرقلی خان بهداروند و۹ پسر طهماس خان راکی (۹ برادر آنادعلی راکی) که از حرکت نامدارخان که درجنگ ۹۰۰۰ طرف دورکی ها را گرفته بود وبه تحریک او آنادعلی راکی کشته شده بود منتظر موقعیت بودند که از او انتقام بگیرند و وقتی که نامداران خان منجزی به میان طایفه خودش بازگشت ، ۹ برادر آنادعلی به پسر خواهر خودشان(جعفرقلی خان بهداروند) گفتند که جعفرقلی تو بابودن نامدارخون نمیتوانی خانی بکنی (حکومت کنی) نامدارخون رک زیر ته ته (چوب دوشاخ زیرچشمت است)مانع برسر راه تواست حالا تو نامدارخان با برادرانش دعوت کن به مهمانی ما آنها را می کشیم آن موقع تو میشوی خان کل بختیاری . جعفرقلی خان قبول کرد ویک روزی به قصد مهمانی نامداران خان با برادرانش (آ عیدی،محمد حسین و.....) بدون اسلحه به راه افتادند که به پیشواز خان بهداروند بروند دربین را هالو زال آنها را می بیند و می گوید نامدارخون کجا می خواهی بروی؟ او گفت جعفرقلی خان دعوت ماست به پیشوازاو میرویم . هالو زال گفت مگه بدبختی شما رو گرفته اوجعفرقلی خان پسراسدخان وخورزای (پسرخواهر) راکی ها می باشد اگه رفتید نتارتان را در می آورند یا نروید یا اگه میخواهید بروید اسلحه باخودتان ببرید،آنها خندیدند وگفتند پیرمرد چه می گوید ما میخواهیم به پیشواز خان برویم اسلحه با خودمان ببریم؟ به نصیحت های هالو زال گوش نکرده وبه راه افتادند . هالوزال نیز سوار براسب باد خودش شد وبرروی تپه ای رفت وبا دوربین نظاره گربود که ببیند چه میشود.
البته ناگفته نماند که نامدارخان محض احتیاط یک کارد قیچ قیچی برسرکمر گذاشت .به محض رسیدن به چادر، داخل سلام جعفرقلی خان دستش به سبیل هایش رفت ،هماهنگ کرد با دایی هایش (۹ پسر طهماس خان راکی) که گفت وقتی دستم به سبیلهایم رفت شما آنهارا بکشید واین شد که وقتی نامداراخان گفت سلام جعفرقلی دستش به سبیلهایش رفت وگفت آنها رابکشید که ناگهان نامدارخان دستش به کارقیچ قیچی رفت وآن را بسوی جعفرقلی پرتاب کرد که نوکر او دستش را به جلو می آورد وبه کف دست او اصابت کرد و ۹ برادر آنادعلی حمله کردند وتمامی آنها را کشتند وزمانی که نامدار خان می خواست جان بدهد به جعفرقلی خان گفت :جعفرقلی حالا که این کار را کردی نگذاری ایل راکی دستبرد به ایل بهداروند بکند. جعفرقلی ازاین حرف نامدارخون غمگین شد وسر اورا دربغل گرفت وشروع کرد به گریه کردن ودید که راکی ها شلوغش کردند وهمه راکشتند نهیب داد که دیگه حمله نکنید،۹برادر آنادعلی راکی نهیب دادند که اگه سروصدا کردی خودت رانیز میکشیم و این شد که ۹ برادر آنادعلی تقاص برادر خودشان را گرفتند .
ابیات زیرنشانگر واقعه مذکور می باشد:
یه دستوم به جلوت خان خوش اویدی کی گوده وادست نیا نمدار و عیدی
یه دستوم به جلوت سلام به زونوم خان قلی کر اسد ندا امونوم
ویدی به مهمونی راست کن بهونه خومه کشتی نکشی عالی انورونه
سرآستون وزیرآستون چل چل برد برد داد زه دست آعلی صالح مونه کمیت زرد
سرآستون وزیرآستون همسه گشتوم عمدم کرد جعفرقلی قطارنبستوم
سرآستون وزیرآستون زورون به زورون تیپ سوار بهداروند رهدن زه دورون
همچنين حماسه سرايان ايل سروده اند:
هالو زال خوايگوه بس بگرين گوش اسبوتون زين كنين ختو يراق پوش
هالو زال خو ايگوه مگوين و مخندين اسبو تون زين كنين يراق بوندين
سواري زدير ايا اورديس به دينس لامردون فرش كنين سي بنشينس
سواري زدير ايا اورديس به ديندا لامردون فرش كنين بگوين بفرما
يه دستم به جلوت خان خوش اويدي كي ديدي وا دست نيا نمدار عيدي
يه دستم به جلوت سلام به زونم خان قلي كر اسد نداد امونم
ويدي به مهموني راست كن بهونه خوم كشتي نكشي عاليورونه
محمسي گلاله سهر بو و نديده ديدومس به پشت پير سرس بريده
سر استو وزير استو چل چل برد برد داد زدست علي صالح مون كميت زرد
ماپسند مينا كند در داد به گرده محمسينه مكشين زينس به پرده